ارکان وجود انسان، همان مواد تشکیل دهندهی نفس و قالب انسان هستند و به عنوان پیشفرضی برای وجود میباشند. اگر این مواد نباشند هیچ موجودی نمیتواند به وجود آید.
قیمت 100,000 تومان
برگزیده ای از کتاب :
اجزای نفس انسان: ارکان، دعائم، طبایع
ارکان وجود انسان، همان مواد تشکیل دهندهی نفس و قالب انسان هستند و به عنوان پیشفرضی برای وجود میباشند. اگر این مواد نباشند هیچ موجودی نمیتواند به وجود آید.
آب، خاک، نور، نار، ریح و ظلمت موادی هستند که قالب وجود موجودات را – که به آن نفس میگویند – میسازند. این قالب در بدن انسان با سایر موجودات، متفاوت است. نفس (قالب، نقشه وجودی، ساختمان وجودِ) انسان علاوه بر داشتن ارکانِ نامبرده شده – که این ارکان، شأنی مادی و دنیایی دارند-، رکنِ دیگری نیز به نام روح انسانی دارد که از شأنی اُخروی دارا میباشد. همین مسئله وجهِ تمایزی بین انسان و سایر موجودات است. به عبارت دیگر، موجودات دیگری نیز وجود دارند که دارای روح میباشند اما روح انسان، با سایر موجودات، متفاوت است.
این ساختمان و قالب در بدن انسان، دارای چهار ستون کناری و یک ستون مرکزی بوده و در چهار طبقه (یا چهار مرتبهی وجودی) بنا شده است. در مورد ستونها و مرکز این ساختمان، در ادامه توضیح داده خواهد شد. اما در مورد این مراتب و طبقات باید گفت که این طبقات، مجموعهای از ویژگیهای تمامی کائنات است که در بدن انسان گرد آمده است. یعنی هر آنچه که در آفرینش سایر نفوس به کار رفته است در نفس انسان نیز وجود دارد.
اولین مرتبه از نفس انسان، نفس نباتی است که این نفس، خود شامل نفس جمادات نیز هست. دومین مرتبه، نفس حیوانی است که علاوه بر خاصیت رشد کنندگی در گیاهان، مانند حیوانات، دارای حواس پنجگانه نیز میباشد. سومین طبقه از نفس انسان، نفس ناطقهی قدسیه است که شبیه به نفوس افلاک و فرشتگان است و در نهایت، چهارمین طبقهی نفس، نفسِ کلیهی الهیه است که شامل روحِ خداوند متعال میباشد. این روح، از مقولهی امرِ خداوند متعال است و بسیار لطیف است.
امر به معنای کار یا دستور میباشد. این دستور در مورد انسان، بسیار ویژه است و با بقیهی دستورات خداوند متفاوت و از همه مهمتر و والاتر است. این دستور، فی حَدِّ ذاتِه، شکلی ندارد اما برای اینکه بتواند مختصِّ به انسان شود باید قالبی بپذیرد و لذا این دستور در قالب نفس، پدیدار میشود. به عبارت دیگر، این دستور مانند بخشنامهای از طرف خداوند متعال به فرشتگان است مبنی بر این که باید انسان ایجاد بشود و لذا برای امتثال این دستور، فرشتگان الهی، ماموریت یافتند تا این دستورِ ویژه را اجرا نمایند و همه تحت فرمانِ این دستور کار کنند تا سازوکاری برای ایجاد قالب و نفس برای انسان ایجاد شود. لذا ملائکه، آب و خاک و… را با هم مخلوط کردند و مَرکَبی آفریدند که برای سوار شدنِ راکب – که همان روح باشد – مناسب باشد. این راکب، همان دستوری است که این مرکب را اداره میکند و آن را تحت کنترل دارد.
پس این ارکان، در سایر موجودات نیز وجود داشت ولذا اگر انسان هم از این ارکان ساخته میشد بالطبع، دارای ویژگیهای این موجودات نیز میگشت. فقط، تنها فرقی که انسان با سایر موجودات داشت، امرِ ویژهای بود که به انسان اختصاص یافته بود و در مورد سایر موجودات، این دستور وجود نداشت.
نفوس انسانها
در یک نوعی از دسته بندی، نفوس انسان ها به دو دسته تقسیم میشوند:
نفس مؤمن، نفس کافر. نفس مؤمن، از نور و به شکل نور و از جنس نور بوده و به کمک عقل تشکیل شده است. در حالی که تمام وجودِ نفس کافر، از آتشى تشکیل یافته است که به واسطه شیطنتهایی که داشته است ایجاد شده است. پس کافر، به شکل آتش میباشد و همانند آتش، ویژگیهای آن را داراست.
همانطور که گفتیم؛ انسان از دو جنبهی دنیایی (شأن زمینی، مادی) و آخرتی (شأن آسمانی، ماورائی) تشکیل یافته است.
زمانی که این دو شأن در کنار یکدیگر قرار بگیرند انسان در زمین، میتواند حیات پیدا کند. وقتی هم که خداوند متعال، این دو جنبه را از یکدیگر جدا سازد مرگ فرا رسد. مرگ، جدایی بین جسد با روح و نور است. روح و نور، شأن آخرتی دارند و لذا جسد را که از مواد موجود در دنیا ساخته شده و شأن دنیایی دارد، ترک گویند و به آسمانها و به سوی قدرتِ نخست و جوهرِ اولیهی خود باز میگردند. پس بنابر مطالب بالا، نتیجه میگیریم که زندگى در زمین است و مرگ در آسمان.
پس از متروک شدنِ بدن، جسد به تدریج از بین میرود و با مواد اولیهی خود که در زمین بوده است و به مروز زمان با آن ممزوج میشود و با تحلیل رفتنِ آلات جسمانیه، نفس ناطقه و شأن اخروی انسان، از بدنش فارق شده و به مبدأ خودش عود میکند و در کنار آن مبدأ باقی میماند ولی مانند شأن دنیایی با اصلِ خود، ممزوج نمیشود.
سِرّ فساد و در هم ریختنِ جسد نیز در این است که ریح( باد، هوا)، آب بدن را مىمکد و گِلِ وجودِ انسان، خشک و خرد میشود و در نهایت پوسیده میگردد.
این مرگ و جدایی براى بنده مؤمن، واسطهای برای رحمت است زیرا قبل از مرگ، مبتلا به بیماری میشود تا گناهانش آمرزیده و درجاتش رفیعتر شود و هر چه زودتر خداوند متعال را دیدار نماید. این بیماریها به علت گناه و شهواتی است که از روی خطا، فراموشکارى، اجبار و ناتوانى از ناحیه مؤمن رخ داده است. کیفر و عذاب مؤمن فقط در دنیاست، اما کافر در هم در دنیا و هم در آخرت به خاطر گناهانی که از روى عَمد و به خاطر انکار حق، تجاوز از حدود الهی، حسادت و شهوترانی انجام داده است عذاب میشود. روح کافر به خاطر گناهانی که مرتکب شده، آلوده به ناپاکیهایی گردیده که این آلوگیها به واسطهی مرگ و ابتلاءِ به آتش، پاک میشوند. چنان که خداوند فرماید: « (بسیارى از اهل کتاب) از روى حسدى که در سینه دارند (مىخواهند شما را پس از ایمان) به کفر برگردانند.» (بقره: 109)
خداوند متعال، این کیفرها را به دو گونه، برای مومنین و کفار اجرا میکند: یکى از ناحیه روح، و دیگرى تسلط مردم بر یکدیگر. کیفر روحی، بیمارى و فقر است، و کیفر تسلیطی، نقمت و عذاب میباشد. چنان که خداوند متعال در قرآن کریم فرموده است: «و این چنین ستمگران را بر اثر آن کارها (گناهان) که مىکردند بر یک دیگر مسلط سازیم.» (انعام: 129). پس هر گناهى که از ناحیه روح باشد کیفرش بیمارى و بینوائى است، و آنچه تسلط است جنبه عذاب دارد.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.